منبع:سایت عاشورا
سرنی در نینوا می ماند اگر زینب نبود کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود
سرنی در نینوا می ماند اگر زینب نبود کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود
صبر را مفهوم معنا زینب است کعبه غمهای دنیا زینب است
گاهي درتاريخ، انسانهاي بزرگ و ارجمندي يافت مي شوند که مدال افتخار انسانيت را مي گيرند و بر قله رفيع شکوه و جلال مي ايستند و از محدوده زمان خود پا فراتر نهاده و زندگي شان براي هميشه در پيشاني تاريخ مي درخشد و همواره الگويي بزرگ براي انسانهاي حقجو مي شوند. اين افراد براي خود آفريده نشده اند بلکه متعلق به همه نسل هاي بعد از خود هستند. حضرت زينب (س)، دختر امام علي (ع) و حضرت فاطمه (س) نمونه بارزي از اين افراد مي باشد. زندگي سراسر حادثه و مصيبت ايشان که با حادثه جانسوز کربلا گره خورده، تبيين کننده اهداف نهضت عظيم عاشورا و رسالت جدّ بزرگوار و امامان خويش است.
منتظران مهدی آگاه باشید! حسین را منتظرانش کشتند...
هر دم به گوش می رسد آوای زنگ قافله این قافله تا کربلا دیگر ندارد فاصله دلم دریاچه ی غم شد دوباره / قد آیینه ها خم شد دوباره
میا کوفه حسین جان کوفه وفا نداره برای اهل حرم به جز جفا نداره
از زمین تا آسمان آه است می دانی چرا؟ یک قیامت گریه در راه است می دانی چرا؟ بر سر هر نیزه خورشیدی ست یک ماه تمام بر سر هر نیزه یک ماه است می دانی چرا؟ اشهد ان لا...شهادت اشهد ان لا ...شهید محشر الله الله است می دانی چرا؟ یک بغل باران الله الصمد آورده ام نوبهار قل هوالله است می دانی چرا؟ راه عقل از آن طرف راه جنون از این طرف راه اگر راه است این راه است می دانی چرا؟ از رگ گردن بیا بگذر که او نزدیک توست فرصت دیدار کوتاه است می دانی چرا؟ از کجا معلوم شاید ناگهانت برگزید انتخاب عشق ناگاه است می دانی چرا؟ از محرم دم به دم هر چند ماتم می چکد باز اما بهترین ماه است می دانی چرا؟
گرد و خاکی ز دور پیدا بود کاروانی ز نور پیدا بود پشت سر شیرهای هاشمی و پیش رو، حسین زهرا بود به گمانم بمیرم از این حال حرمله آمده زبانم لال
در این کویر بارش نم نم غنیمت است یک قطره آب اگر برسد هم غنیمت است در حسرت نگاه عطشناک تو هنوز ... بغض شکسته ، سینه پر غم غنیمت است هم آفتاب ِتشنه و هم خیمه های داغ برگونه های سوخته شبنم غنیمت است آبی برای رفع عطش نیست بعد از این یک قطره اشکِ سرخ ِ محرم غنیمت است
دومين فرزند برومند حضرت علي و(1) در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت فاطمه ، که درود خدا بر ايشان باد، در خانه وحي و ولايت چشم به جهان گشود.
هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد نسیم یک سبد آیینه در بغل دارد خوشا به حال خیالی که در حرم مانده و هر چه خاطره دارد از آن محل دارد به یاد چایی شیرین کربلایی ها لبم حلاوت “احلی من العسل” دارد چه ساختار قشنگی شکسته است خدا درون قالب شش گوشه یک غزل دارد بگو چه شد که من اینقدر دوستت دارم؟ بگو محبت ما ریشه در ازل دارد غلامتان به من آموخت در میانه ی خون که روسیاهی ما نیز راه حل دارد
چهره سرخ حقیقت بعد از آن توفان رنگ پشت ابری از ریا می ماند اگر زینب نبود
چشمه فریاد مظلومیت لب تشنگان در کویر تفته جا می ماند اگر زینب نبود
زخمه زخمی ترین فریاد، در چنگ سکوت از طراز نغمه وا می ماند اگر زینب نبود
در طلوع داغ اصغر، استخوان اشک سرخ در گلوی چشم ها می ماند اگر زینب نبود
ذوالجناح دادخواهی، بی سوار و بی لگام در بیابان ها رها می ماند اگر زینب نبود
در عبور از بستر تاریخ، سیل انقلاب پشت کوه فتنه ها می ماند اگر زینب نبود
کعبه هایی روان ز سمت حجاز همه ی روشنی دنیا بود
آسمان بر زمین گذر می کرد یا که خورشید، روی شن ها بود
زیر پایش به جای خاک کویر بال های فرشته ها وا بود
در میان تمام محمل ها محملی بی رکاب پیدا بود
گرد گردش عشیرۀ سادات دست بر سینه های شیدا بود
محملی روی دوش جبرائیل قبله ای که عجیب گیرا بود
در یمین عون و جعفر و صادق در یسارش علی لیلا بود
لیک تنها کنار پردۀ آن جای مردی بلند بالا بود
محمل عمّۀ امام زمان که رکابش به نام سقا بود
چون زمان نزول می آمد گوییا مرتضی در آن جا بود
چشم نامحرمان در آن اطراف کور می شد اگر که بینا بود
زهر چشمش هزار کابوس است حرف حرف نزول ناموس است
وقت برپایی حرم شده است زانوانی غیور خم شده است
لرزه افتاده بر تمامی دشت وقت کوبیدن علم شده است
چشمش از چادری تبرک کرد پشت سقا دوباره خم شده است
بر زمین پا نهاد خاتونی آسمان خاک این قدم شده است
زیر لب یا مجیب می خواند که وجودش پر از علم شده است
غرق دلشوره است و مثل رباب چشم هایش مدار غم شده است
لحظه های غروب نزدیک است کمی از حرم روز کم شده است
باز آرام با برادر گفت دل من تنگ مادرم شده است
چیست اینجا که نیمه جانم کرد؟ از همین ابتدا کمانم کرد؟
وای از این سرزمین بیا برگردیم نخل ها را ببین بیا برگردیم
همه جا تیغ و تیر و سر نیزه همگی آتشین بیا برگردیم
به علمدار تا نظر نزدند به علمدار تا نظر نزدند
جام ام البنین بیا برگردیم این تو و این کودکان که می لرزندند
این همه لاله چین بیا برگردیم تا تخندند بر من و اشکم
در غروب غمین بیا برگردیم تا نبیند نفس نفس زدنم
غرق خون جبین بیا برگردیم تا نیفتی میان آن گودال
زخمی از پشت زین بیا برگردیم